من همچنین برای اولین بار از بروکلی دیدن کردم، برای حمایت از جشن تولد سیاه پوست دختر زیبای ادیم در روز شنبه بعدازظهر.
این یک سفر مولد و موفق بود و من باید در مورد آن خوشحال باشم. اما امروز حافظه آن، غم و اندوه عمیق من را به من منتقل می کند، زیرا یاد می گیرم که چطور مچ دستم را خفه کرده و خاکستر از روی The Root شنیده ام.
طرح من ساده بود بعد از ظهر دوشنبه، پس از اتمام کار در حالی که در هتل من، من مایل به دفاتر GMG رفتم و دوستان و همکاران من در The Root را دیدم، از آنجا که من فرصت های زیادی برای دیدن آنها در شخص ندارم. شاید حتی یک ساعت خوشحال کننده باقی بماند و یا چای بخورد، زیرا این نوع کاری است که شما قصد انجام آن را دارید، زمانی که با افرادی که قبلا دوست داشتید، ملاقات می کنید.
وقتی اولین بار در آنجا بودم، همه چیز عالی بود. "هی دیمون!" همه آنها گفتند. آنها همگی گفتند: "بسیار عالی است که شما را دوست بدارید!" و همه لبخند زد و جوک خوردند و آغوش گرفتند.
"این ها مردمان من هستند"، من به خودم فکر کردم که در عشق عشق می ورزم. "Namaste"، من نیز به خودم فکر کردم، از آنجا که من هرگز کاملا مطمئن نیستم که آیا من به درستی از این کلمه استفاده می کنم.
و سپس، آرام، نشستم - یک عمل که شانه های شلوار جین را بلند کرد و یک پا یا یک پا از من بلند کرد و یک مچ پا را بیرون کشید. در حال حاضر، من به طور کامل نداشتم. من جوراب های نامرئی پوشانده بودم، که برای نگاه بی معنی ضروری بود، تلاش کردم تا با شلوار مخملی و کفش کتانی اجرا کنم. من فکر کردم نگاهم سرد بود من فکر کردم من به طور متوسط fetching بود. من فکر کردم به نظر می آید که شما نمی خواهید به شرم برسید. "دوستان" من مخالف.
"آویو چرا مچ پا شما شبیه شما بود با تدی پرکینز بازی کرد؟" آن برنگین گفت.
فلیس لئون گفت: "دیمون، آیا زامبی جویدن روی شلوار جین خود را انجام دادید، آیا شما نجگای Walking Dead-ass-looking-ass-ass؟"
اشلی ولز گفت: "پوست شما یک خطر آتش سوزی است، به عنوان جسیکا مولیت آماده برای پرتاب یک آتش نشانی برای من.
Corey Townsend به من گفت که من اجداد خود را شرم آورده ام. وقتی که من خواسته شد که آن اجداد، او گفت: "هر اجداد." حتی PJ ریکاردس در کوره بود، به عنوان او سر خود را به انحراف تکان داد و شروع به پرتاب oxtails در من.
و سپس، درست همانطور که آماده شدم، با شرمساری از بین بردم و از شرم افتادم، آنها را به صندلی خودم بستند و من را مجبور کردند تا در حالی که برخی از جوراب را نگه داشته باشند عکس بگیرند.