واژه Sociology ترجمه واژه فرانسوی (Sociologie) است که از دو جزء سوسیوس (Socious)و (Socieum)لاتین گرفته شده است و بهمعنی دوست، رفیق و همراه است و نیز از (logos) یونانی بهمعنی شناخت، مطالعه، تحقیق و دانش ترکیب گردیده است.[1]
جامعهشناسی بهعنوان رشتهای از رشتههای علوم اجتماعی قلمرو بسیار گسترده دارد.امور و مسائلی مانند فقر، تبعیض قومی و گروهی، زندگی خانوادگی، ساخت سیاسی، احزاب و گروههای سیاسی، حیات مذهبی، انواع انحرافات اجتماعی، ساخت اقتصادی، دگرگونی اجتماعی، انقلاب، سازمان و ساخت آموزش، رشد فنی، افزایش سریع جمعیت، از خود بیگانگی، شهرنشینی، روستانشینی، و بسیاری از زمینههای دیگر یا در حیطه مستقیم افق بررسی جامعهشناسی قرار دارد و یا با آن در رابطه است.[2]
اهمیت مطالعه جامعهشناسی
مطالعه جامعهشناسی به دلایل زیر اهمیت دارد:
1. با مطالعه جامعهشناسی میتوانیم نگاه تازهای به محیط اجتماعی بیندازیم و جایگاه خود را در جامعه مشخص کنیم .
2. با استفاده از ابزارهایی که جامعهشناسی در اختیار ما قرار میدهد، قادر خواهیم بود که محیطهای دیگر و فرهنگهایی را که قبلا از آن کماطلاع بودهایم بشناسیم.
3. جامعهشناسی توانایی ما را در فهم منشأ نظرها و گرایشهایی که با نظرها و گرایشهای ما بهکلی متفاوت است افزایش میدهد و در نهایت، میتوانیم با آن به فهم نیروهای اجتماعی موثر بر رفتار ما و اطرافیانمان نایل آییم.
4. با استفاده از این علم میتوانیم رفتار دیگران را در گروه، پیشبینی یا کنترل کنیم.
5. مطالعه جامعهشناسی کمک میکند که با کاهش پیشداوریها و احکام قالبی، رفتار خود را با انعطاف بیشتری، با موقعیتهای جدید تطبیق دهیم.
6. مطالعه جامعهشناسی انسان را مهیا میکند که شیوه تازهای را برای مشاهده چهره متغیر واقعیت اجتماعی و واکنش مناسب به آن جستجو کند.[3]
بنیانگذاران تفکر اجتماعی و جامعهشناسی
1. عبدالرحمن ابوزیادالدین ابنخلدون (808-732ه.ق :Ibn Khaldoun)؛ ابنخلدون یکی از پیشگامان در زمینه تفکر اجتماعی است که کار او به آنچه امروزه جامعهشناسی خوانده میشود شباهت دارد؛ چنانچه برخی از محققین وی را پدر جامعهشناسی میشناسند. ابنخلدون در سن 42سالگی به تالیف کتابی درباره "تاریخ عمومی"پرداخت که مقدمه این کتاب در دو جلد، بهنام "مقدمه ابنخلدون"است که از اصل آن مشهورتر است.[4]در این کتاب وی از یک چرخه تاریخی سخن گفته است که این چرخه از آغاز یک اجتماع با تکیه بر کشاورزی سپس فنون آغاز میشود.در آخرین مرحله اجتماع چنان قدرتمند میشود که مردم آن به هنر و موسیقی روی میآورند و پس از آن مردم از فرط امنیت و بینیازی تعصب خود را نسبت به جامعه از دست میدهند تا اینکه قوم دیگری آن جامعه را از خارج فتح میکند و در اینجا تاریخ بر همین منوال تکرار میشود.
بدین ترتیب ابنخلدون درباره تغییرات اجتماعی یک نظریهای را ارائه داد و جریان تغییرات اجتماعی را بهصورت دوری، امری دائمی و اجتناب ناپذیر میداند.[5]
2. اگوست کنت (August Comte: 1798- 1858)؛ کنت فرانسوی اصطلاح جامعهشناسی را برای اولینبار در سال 1839 بهکار برد.[6]او در ابتدا کوشید تا دانشی نو بر پایه دانشهای طبیعی بنا نهد.او جامعهشناسی را همچون فیزیک اجتماعی (Social Physics) میدانست.[7] بدین ترتیب وی پایه جامعهشناسی علمی را بنا نهاد و از همین رو بهعنوان پدر جامعهشناسی معروف گردید.[8]
به نظر کنت هدف جامعهشناسی بهوجود آوردن یک علم مربوط به اجتماعیات است که در بررسی پدیدههای اجتماعی از روشهای علمی و صحیح استفاده بکند و در این مورد اولین قدم طبقهبندی صحیح علوم است که جامعهشناسی نیز در صدر آن قرار خواهد گرفت.[9] شاهکار کنت کتابی تحت عنوان فلسفه اثباتی بود که در سالهای 1835- 1842 انتشار پیدا کرد. در این کتاب وی نظریه معروف علمی خود را اینگونه شرح میدهد که، هر رشته از معلومات بشر سه مرحله را میگذراند:[10]
1) مرحله ربانی؛ در این مرحله بشر هر پدیده و حادثهای را با توسل به وجود خدایان و نیروهای اساطیری تبیین میکند.
2)مرحله فلسفی یا متافیزیکی؛ در این مرحله انسان متوجه میشود که نباید حوادث را بهوسیله خدایان تبیین کرد بلکه بهجای اراده خدایان باید متوسل به قوای طبیعی شد.
3)مرحله اثباتی و علمی؛ در این مرحله بشر حوادث را بهوسیله حوادث دیگر تبیین میکند یعنی علت حوادث را در حوادث دیگر در نظر میگیرد و دنبال میکند.[11]
3. هربرت اسپنسر (Herbert Spencer: 1820-1903)؛ یکی دیگر از بنیانگذاران جامعهشناسی اسپنسر است که جامعهشناسی با انتشار آثار اجتماعی او استقلال پیدا کرده است.اسپنسر در مطالعه عوارض اجتماعی از روش استقراء استفاده کرده است و به مطالعه و تجزیه و تحلیل معلوماتی که در مورد انسان اولیه وجود داشت به نتایج درخشانی دست یافت.وی حاصل مطالعاتش را در کتابی بهنام فلسفه ترکیبی منتشر کرد. یکی از نظریات مطرح در این کتاب نظریه تحول و تکامل است.وی در این نظریه بییان میکند که: «همانگونه که بدن انسان تحول و تکامل مییابد و از یکسانی به اختلاف و تنوع میگراید در اجتماع نیز قانون سیر تکامل جاری است، به این معنی که از نظر اسپنسر انسان اولیه از نوع انسان ساده بود که بهتدریج انسان متمدن از وی پدید آمد.»[12]
اسپنسر در نظریاتش تحت تاثیر نظریه تکامل دانشمند همزمان خود چارلز داروین (Charles Darwin: 1809-1882)، بوده است.همچنین وی تحت تاثیر مکتب زیستشناسی انگلستان و عقاید پیروان تکامل بوده و اصل تطور را از آنها اخذ کرده است و از اینرو جزء پیروان مکتب تطور اجتماعی بهشمار میرود.[13]
منبع:pajoohe.